پارت9 سفر به میراکلس

Nevada:) Nevada:) Nevada:) · 1399/09/24 18:05 · خواندن 1 دقیقه

برو ادامه 

از زبان آدرین

پلگ اومد و تبدیل شدم رفتم رو برج ایفل که دیدم لیدی هم اونجاست رفتم پیشش تا منو دید انگار احساساتش گل کرد

پرید بغلم و گفت : کت خیلی نگرانت بودم وقتی پلگ اومد و قضیه رو بهم گفت....

اجازه ندادم حرفحشحو ادامه بده گفتم: یعنی اون بهت گفت من کیم؟؟

گفت:  آم.... نه نه فقط در حد همین که بابات هاک ماثه 

گفتم: آهان  ...... حالا میخوایم چه کار کنیم با بابام بجنگیم

گفت : خب من میگم همین الان منو ببر پیش بابات باهاش میجنگیم میراکسشو میگیریم و اگه آرزوی نهایی اون خوب بود کاری که از دستمون برمیاد رو انجام میدیم

گفتم: نه نقشه من یه چیز دیگه است میرم خونه میام و بهت بعدا خبر میدم خداحافظ


گفت: باشه من همینجا میشینم تا تو بیای

 

در مخفیگاه هاک ماث

 

کت : ببین من میدونم تو هاک ماثی گابریل آگراست

گابریل: اما....اما از کجا؟؟

کت : پلگ پنجه ها داخل 

گابریل : آ...آ...آ..آدرین

آدرین: میبینی بابا تمام این مدت من پشت نقاب بودم حالا هم فقط یه سوال دارم بگو چرا....چرا این کارا رو میکنی ؟؟؟؟

گابریل: دنبالم بیا.....

 

تمام 

بقیش واسه پارت بعد میدونم کم بود ولی خب خودتون نظر ندادید 

بای😘