پارت 24 سفر به میراکلسسسسس😍😍
برو ادامه 😍😍😍
واای بچه ها خیلی خوشحالم الان لگوی ریناروژ رو خریدم قبلا لیدی باگ و کت نوارم داشتم الان. فقط مونده کویین بی تا مجموعه ام کامل بشه 😆😆😆😆عکسشون 👇
بریم سراغ داستان👇👇👇
از زبان آدرین 😆😆
رفتم خونه یه سلام کردم و رفتم تو اتاقم وای چه ساکته😊 وایسا ! زیادی ساکته 😳🤔
فهمیدم پلگ! پلگ کجاست؟ ( بابا ای کیو 😂) رفتم بیرون که دیدم .....دیدم پلگ داره کلی پنیر رو میخوره😐 تحمل کلکل با این رو نداشتم پس هیچی بهش نگفتم رفتم تو اتاقم 😖 که حدودای نصف شب مامان و پلگ اومدن تو اتاقم 😐 ( علامت امیلی 😊 علامت آدرین😎 علامت پلگ 🤤)
😊 خب شنیدم امشب از طرف لیدی باگ حسابی عصبانی شدی 🤣😂
عصبانی بودم گفتم : از زبون کی ؟ پلگ فوضوله ؟؟؟😒(.😐😑)
🤤 هی ! هی ! پیاده شو باهم بریم 😠 انگار یادت رفته میتونم با کتاکلیزامم خودت و خوانوادت و خونت و شهر و کشورتو باخاک یکسان کنم😏
😎 خب شرمنده 😅😅
😊 حالا بگو ببینم قضیه امشب چی بود ؟؟
کل قضیه رو براش گفتم اونم همینطور می خندید😒
😎 خلاصه الان قهره 😒😒
😊 خب این که کاری نداره 😘
😎 چی ؟؟
🤤 نخودچی ، کیشمیشی ، کرانچی ، آدرین گودزیلایی 😂🤣🤣 ( دمت گرم پلگی 😂)
😊 ببین یه کادویی چیزی براش بگیر همه چیز بادش میره😎
😎 آره اما چی؟؟ تا فردا وقت کمه 😖
😊 آم..فردا و پس فردا تعطیله 😐
😎 آره خب بازم میشه رفت خونشون😈
فردا صبح از زبون مرینت
واای چه خستم !! بااینکه الان بیدار شدم ( شما 😐 من : مث منه 😎)
رفتم صبحونه خوردم خودم رو ولو کردم رو مبل 😊 زدم ماهواره وای آخ جون شعر یادت نره داره😆😆
سحر داشت میخوند منم پاشدم ...بعد یکم نانای تا انتهای برنامه یه سری کار شخصی انجام دادم تا ظهر شد
ناهار خوردم که لایلا زنگ زد
من : الو سلام
_ سلام مری خوبی ؟😊
_ مرسی تو چطوری؟ 😘
_ عالی راستی امشب تولدمه ...همه دخترای که می شناختمو دعوت کردم تو هم بیا ساعت 5
_ آره میدونم ... آخ جونم مهمونی دخترونه 😆😆😆
_ دیر نکنی بای 😊
_ بای
رفتم تا لباس انتخاب کردم ساعت شد ۴ و ۳۰. یه تیپ عالی زدم 👇👇
و راه افتادم
از زبان مرینت
رسیدم خونه لایلا اینا وای اون راست میگفت !! همه دختر های مدرسه بودن 😊( نکته : لایلا و کلویی خوب شدن از اون پارتی که عروسی نادیا بود )
بعد سلام و احوالپرسی و از تیپ هم تعریف کردن (😐)
رفتم کادوم رو گذاشتم رو میز 😊😊 کلی با آهنگ های سحر رقصیدیم جاتون خالی 😆😆
بعدم کیک خوردیم که شکلاتی بود روش هم کاکائو رنده شده 😄 ( یه دلتون نخوادی چیزی هم میگفتی بد نبود ها!.😒) دیگه شام هم خوردیم ( چطور جا شد ؟!🤔) و اومدیم 😀😀
رسیدم خونه دیگه نا نداشتم ! سرم نرسیده به بالش خوابیدم 😺😸
از زبان آدرین
امروز مث بقیه روزا کلاس شمشیر بازی داشتم 😖😖😖😞
رفتم خونه که دیدیم یه کادو خوشمل رو تحتمه روش هم نوشته برای مرینت 😆
مامانم اومد گفت : خب من اینو خریدم چون به هر حال سلیقه مرینت رو بهتر از تو میدونم 😊
گفتم : مرسی
برای دادنش هم یه فکر عالی به سرم زد 😈😈😈😈😈
آره مرینت خانم ...وقتی اینجوری منو بالای ایفل ول میکنی جزاش اینه که حسابی بترسی 😎😎😎😎
صبر کن فردا بشه حالا میبینی 😂😂😂
تمام 😋 بعدیو اگه نظرات به 7 برسه میدم
بای عزیزانم 😍😍😍😘😘😘