پارت 26 سفر به میراکلس
سلوم
برو ادامه
از زبان مرینت
اون ....اون کلویی بود !!! ( ضد حالی 😁) چطور اومد ؟؟ ( با پرواز 😂😐)
خودم رو تکوندم و بلند شدم 😪به اون طرف خیابون که اسمشو نیار ( آدرین 😑) وایستاده بود نگا کردم 🤔
با چشمانی از حدقه زده بیرون به کلو نگا میکردم و از تو چشماش واضح میشد خوند : این از کجا سبز شد؟؟
😂😂😂😂😂😂😂خندم گرفته بود از قیافه اش ولی سعی کردم نخندم 🙊
کلویی : خوبی ؟؟؟
مری : بد نیستم 😖یعنی ....نه نیستم 😭😭😭😭😭
کلویی : چی شده ؟؟؟ + یک چشم غره به آدری خان 😑 میرود +
مری : چیز ...ام ولش کن فقط ...بریم 😥😥
کلویی : همینجا بمون 😈😈😈+ به سمت خونه آگراست میرود +
از زبان کلویی ژون 🙂🙂🙂
با عصبانیت قدم برمیداشتم سمت اون خونه شیطان ( 😂)
یه پسی محکم به شیطان شاگرد ( آدری 😐) زدم ( داغون شد امشب 😂😂😂)
رفتم تو خونه پیش شیطان بزرگ ( گابی 😂) 6 تا خوابوندم تو گوشش و رفتم سمت کاگی جنه 😂😂
و شت و پِتش کردم 😅😅😅😅🙂
و رفتم دنبال مرینت 😞
رفتیم هتل دَدی و به والدین مری گفتم تا دو هفته همینجائه 🤑🤑🤑
از زبون مری 😞
کلویی بهم لطف داشت منو برد هتلشون 🙂 برام خوب بود مدتی پیش کلو باشم باهاش خوش میگذشت 🤗
نشسته بودیم کلو وسایلای ضروری ام رو از خونه آورد 😊 لباس عوض کردم نشستم که دیدم لایلا اومد ☺️اونم قرار بود یکی دو ماه اینجا باشه منم اجازه گرفتم دو ماه بمونم 😁( خب خسته شدم بس که تو خونه مری داستان ادامه داشت 😐😑)
از زبون آدری اگه جونی براش مونده باشه😂😐
وای چه شبی بود امشب 😥😥( این شبی که میگم شب نیست ....اگه شبه مث دیشب نیست .......😂)
چه کتک ها که نخوردم 😑😑😑😑😑جون برام نموند 😐 هنوزم از کروسانا صورتم میسوزه ( حقته 😂)
حالا چه کارکنم خداااااااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭چرا من انقدر بدبختم آخه ؟ علم ندارم ؟ که دارم
لیدی نوار : همینجا وایستا !! علم چندان که بیشتر خوانی چون عمل در تو نیست ، نادانی ! 😂😀
آدرین : هه هه هه هه و .ً.....( چطوری جناب خان 😂)
چه کار کنم حالا لیدی نوار ،؟؟؟ ( کاگامی و لوکا رو بکش 😁) چه ربطی داشت ؟؟ ( کاگامی : دلیل ناراحتی مرینت. لوکا : شیپ لوکانت 😁 ) منطقییه ☺️ممنونم من میرم اتاقم ( ندیده بودم بی عقلا بفهمن 😐)
تبدیل شدم و بعد وارد اتاق شدم گاکامی رو با کتاکلیزامم کشتم و خاکسترشو ریختم تو کیسه واسه مری 😁
( شیطان و گودزیلا و جن باید جلوت تعظیم کنن 😨😐)
حالا باید برم پیش لوکا 😈😈😈😈
از زبان روح گاکامی
اَه...اگه وصیت این فوضول نبود الان نمرده بودم 😐😐😐😐😐
رفتم دم جهنم 😐😑( این برخلاف خواهرش کار بد نکرده رف بهشت ) که با فوضول چه ملاقات کنم 🤓
هوووم 😪شیطان اونقدرا هم ترسناکنی 😐از این بُعد ندیده بودمش اتفاقا خوش رفتار بود 😮😮
بعد دیدن فوضول برگشتم بهشت
خدا : خوب با شیطان گرم گرفتی انگار نه انگار منم این وسط آفریدمت 😑
گاکی : چیز ....ن..نه م...من فقط خواستم ....ف..فوضول .رو ...ببین...م 😳😳😳😳
خدا : .😐😂😂😂😑😐 خب بسه برگرد تو جایگاهت یکم پذیرایی کن از خودت 😇
از زبون آدری
الان باید برم پیش لوکا 😈😈😈😈😈
پایان بمونید تو خماری 😐
به نظرتون آدری چه کا. میکنه 😈😈😈😈اگه میخواین بدونین 10 نظر بدین