پارت 8 سفر به میراکلس

Nevada:) Nevada:) Nevada:) · 1399/09/24 10:29 · خواندن 2 دقیقه

سلوم با پارت هشت اومدم 

من مطالبو  انتقال میدم اینجا و نظرات هم انتقال میدم امروز 🎒

 برای همینه زود زود پارت میدم ‌‌👛 ممنون برو ادامه  

پلگ : میتونی یه لطفی در حق من بکنی؟

بانیکس : بستگی داره چی باشه ....... مثلا کممبر

پلگ : نه میخوام منو ببری پیش حبه قند دلم براش خیلی تنگ شده ( یه وقت اشتباه برداشت نکنید)

بانیکس: خب ..... نمی دونم اگه یه کسی همون موقع شرور شد من میتونم برت گردونم پس..... باشه بیا بریم

� بعد دیدن تیکی و کلی صحبت �

پلگ و بانیکس: خداحافظ تیکی خداحافظ مرینت 

مرینت و تیکی: خداحافظ

 ​پلگ : ممنون بانیکس خداحافظ

بانیکس:. خواهش میکنم خداحافظ

​​​​​

هنوز از زبان پلگ

تو اتاق میچرخیدم و داشتم به صحبت هام با حبه قند فکر میکردم که دیدم آدرین اومد داخل ولی......ولی چرا

انقدر ناراحته

گفتم :سلام آدرین ..ام..... ماریا کجاست؟؟؟؟

گفت : پلگ خیلی ناراحتم.به درد و دل احتیاج دارم​​​​​​

نگران شدم و گفتم: مگه چیشده؟؟؟؟

گفت : فکر کنم فهمیدم هاک ماث کیه

گفتم : خب اینکه خیلی خوبه باید جشن کممبر بگیریم

گفت : نه اون.... اون ....بابامه

گفتم: چ..چیی

گفت: درست شنیدی رفتم دنبال ماریا که دیدم بابا اونو برد پیش نقاشی مامان و دوتا دکمه رو فشار دادو زیر پاشون خالی شد تعقیبشون کردم که دیدم رسیدیم به زیر زمین اونجا پر از پروانه بود و یه محفظه هم بود که مامان توش بود که یهو بابا تبدیل به هاک ماث شد

گفتم: اشکال نداره(طرف داشته هرروز با باباش میجنگیده اون وقت تو میگی اشکال نداره)

گفت: الان فقط لیدی میتونه حالمو خوب کنه برو به خونش و بهش بگو بیاد رو برج ایفل

گفتم؛ باشه 

و رفتم پیش مرینت و تیکی و بهش قضیه رو گفتم البته اسمی از آدرین نبردم فقط در همین حد که باباش هاک ماثه و الان حالش خیلی بده و به درد و دل احتیاج داره مرینت هم تبدیل شد من هم برگشتم پیش آدرین

 

آز زبان آدرین

پلگ اومد و تبدیل شدم رفتم رو برج ایفل که دیدم لیدی هم اونجاست

 

تمام

دوستان عزیز حتما حتما نظر بدید تا پارت  بعد بای